سفر نامه نیایش به کرمان
مینویسم برای گل ترین دختر دنیا که تو مسافرت کلی خوشحال و مهربون بود و باعث شد به خودش و مامان و باباش کلی خوش بگذره پنج شنبه ساعت٥/٨ شب حرکت کردیم و جمعه ساعت ١ بعداز ظهر رسیدیم راه طولانی بود ولی در کنار دختر نازم اصلا نفهمیدم کی رسیدیم شما ٩٠% خواب بودی مجبور بودیم با ماشین بریم چون برای گشتن خیلی بهش احتیاج پیدا میکردیم خاله خیلی خوشحال بود که ما بعداز ٣ سال از ازدواجش بالاخره رفتیم خونش هر روز از صبح تا آخر شب بیرون بودیم روز جمعه بعد از رسیدن اول رفتیم پارک مادر حلما کلی بازی کرد و بهش خوش گذشت دختر نازم هم از دیدن بچه ها به وجد اومده بود از فردا صبح از باغ شازده شروع کردیم خیلی خیلی با صفا بود تا بعد از ظهر اونجا موند...
نویسنده :
مامان ریحانه
11:56